یک غزل از دو شاعر
زخمی که در جان تو گل کرده ست،زخم تمام جان انسان هاست
دنیا محل جنگ و خون ریزیست،شمشیر در دستان انسان هاست
از دست آدم ها گریزی نیست،ناپاکی دنیا غریزی نیست
جز خار های نوک تیزی نیست،چیزی که در گلدان انسان هاست
در گیر و دارد جنگ با دشمن،گویی ملائک یاری ات کردند
حالا از آن ها دل بِکن دیگر،فرصت بده، میدان انسان هاست
هر آن گواه عشق تو هستیم، ما از سپاه عشق تو هستیم
مؤمن به راه عشق تو هستیم، راه تو چون ایمان انسان هاست
بر نیزه ها سرهای بی تن بود، صحرا پر از انبوه دشمن بود
آن سر که چون خورشید روشن بود، یک آیه از قرآن انسان هاست
یا عاشقت خواهند شد آنها، یا بی تو خیلی زود می میرند
تصویری از یک دار انگاری، عمری است در فنجان انسان هاست
فروانروا! من خوب می دانم، جان همه بر جان تو بسته ست
تو نیستی و آه می بینم، دیگر فقط پایان انسان هاست!
محمد شکری فرد وَ زهرا غفاری _23 اردیبهشت ماه 1391